خانواده سرشناسي دارم و پدر و مادرم براي خوشبختي و موفقيت من که تنها پسرشان هستم هر کاري از دستشان بر مي آمده انجام داده اند، اما افسوس با ندانم کاري به بخت خودم لگد زدم و آرزوهاي قشنگ والدينم را به باد دادم.
پسر جوان افزود: سال دوم دانشگاه با خواهر يکي از همکلاسي هايم که گاهي به خانه شان مي رفتم آشنا شدم. با اين که او به قول معروف امروزی بود و زیاد اهل پارتی و دوست پسر داشتن بود ؛ اما نمي دانم چرا با اولين نگاه، دلم لرزيد و يک دل نه صد دل خاطرخواهش شدم. من آن قدر شيفته اين دختر شده بودم که يک لحظه هم نمي توانستم از فکر او بيرون بيايم و به همين دليل موضوع را به خانواده ام اطلاع دادم و از آن ها خواستم هر چه سريع تر به خواستگاري دختر مورد علاقه ام بروند.
پدر و مادرم با شنيدن اين پيشنهاد خيلي خوشحال شدند و پس از چند ماه مراسم خواستگاري برگزار شد، اما آن ها با ديدن «ژيلا» و خانواده اش، مخالفت شديد خود را با اين ازدواج اعلام کردند و اين موضوع باعث شد تا بين ما اختلاف به وجود بيايد و متاسفانه من احترام خانواده ام را زير پا گذاشتم!
حدود يک ماه از اين ماجرا گذشت و پدرم که خيلي نگرانم بود روزي مرا صدا زد و گفت: ما به احترام تو تحقيقاتي هم انجام داده ايم اما اين دختر و خانواده اش، به راستي آدم هاي بي اعتباري هستند و دخترشان در شان ما نیست و مردم محل در مورد او حرفهای خوبی نمیزنند و یک کلام آنها به درد ما نمي خورند !
با شنيدن اين حرف به جاي اين که کمي عقلم را به کار بيندازم، از کوره در رفتم و لج بازي هايم را ادامه دادم تا جايي که با تهديد به خودکشي يا فرار از خانه، خانواده ام را مجبور کردم دوباره به خواستگاري بروند و آنها هم که راهی جز تن دادن به خواسته تنها پسرشان نمی دیدند کوتاه آمدند و با برگزاري مراسم باشکوهي، من و ژيلا نامزد شديم، اما از شما چه پنهان در مدت کوتاهي فهميدم چه غلطي کرده ام و کاش يک ذره روي حرف هاي پدر و مادرم فکر مي کردم.
بعد از اینکه بیشتر به ژیلا نزدیک شدم و بیشتر باهم وقت گذاراندیم دیدم او هنوز از فکر پسرهایی که با آنها بوده بیرون نیامده و هنوز دوست دارد بیشتر وقتش در پارتی باشد و تمام وقت خودش را با دوستان بي سروپايش صرف کند تا من ! اکثر مواقع شبها تا دیر وقت پارتی بود و قرص های روان گردان استفاده میکرد ! اين واقعيت تلخ خيلي مرا عذاب مي داد اما براي حفظ آبرو و غرورم تصميم گرفتم به خانواده ام چيزي نگويم و نامزدم را با ارشاد و نصيحت تغيير دهم ولي نه تنها در اين کار موفق نشدم بلکه او مرا تغيير داد ؛ داستان از آنجا بدتر شد که به من پیشنهاد داد برای بهتر شدن و لذت بیشتر بردن از رابطه جنسی مان مواد مصرف کنم و من هم به شيشه و مواد روان گردان آلوده شدم ، اما حالا به خودم آمده ام و از اين راه خطا برگشته ام.
جوان ۲۲ ساله افزود: خجالت مي کشم اين موضوع را به پدر و مادرم اطلاع بدهم و نمي دانم چه طور سرم را جلوي اقوام و آشنايان بالا بگيرم. قصد دارم ژيلا را طلاق بدهم چون او به راستي نمي تواند شريک معتبري براي زندگي و درآينده مادر خوبي براي فرزندانم باشد.
اميدوارم بتوانم رضايت والدينم که در اين مدت خيلي خون دل خورده اند را جلب کنم و از اين به بعد هر کاري را منطقي، عقلاني و حساب شده انجام بدهم.
منبع : روزنامه خراسان